محل تبلیغات شما

پدر یار بیست و سه سال قبل از ورود من به خونه شون از دنیا رفته.

بیستو سه سال پیش.اما مادر یار طوری این عشق رو زنده نگه داشته تو قلب خونه شون که من الان حتی میتونم تصور کنم اگر زنده بودن تو مراسم خواستگاری ما احتمالا چی میگفتن یا حالا که داریم قرنطینه رو تو خونه ی مادر یار میگذرونیم اگر این روزا بودن چه مکالمات نابی باهم داشتیم احتمالا.

این آدم فقط اون عکس قاب شده روی دیوار نیست.این آدم وقتی مادر یار دارن تو آشپزخونه آشپزی میکنن حتما نشستن رو صندلی های آشپزخونه و نگاه همسرشون میکنن وقتی بچه ها دور همن و میوه میخورن حتما رو مبل پذیرایی نشستن و ذوق بچه ها رو میکنن یا من مطمئنم یه جایی وسط ناف اروپا دور تا دور خونه ی تک دخترش خونه داره و از اون بالا حواسش به دختر تو غربتش هست یا وقتایی که ما اینجا ویدئو کال میکنیم حتما روشو از ما برمیگردونه که نم اشک پدرانه ش از دوری دخترش رو ما نبینیم.

و اینها حاصل عشقی که تو این خونه جاریه حتی بعد از بیست و سه سال از رفتن یکی و موندن یکی دیگه.

و من تو این چهار ماه که رسما شدم عروس این خونه هیچوقت حس نکردم که نبودهانگار همین حالا رو مبل نشسته و داره به همسرش نگاه میکنه.

 

کلمه ها گم شده اند

خونه تکونی؟ گردگیری؟

زمان انتزاعی ترین مفهوم واقعی ساخته ی بشر

خونه ,رو ,تو ,یار ,مادر ,میکنن ,سه سال ,مادر یار ,تو این ,این خونه ,این آدم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها